لطفا اونایی که باید بخونن ، بخونن
چند کلام نغز از گلستان سعدی در باب نوع برخورد با دشمن
هرکه با دشمنان صلح کند ، سرِ آزار دوستان دارد
بِشُوی ای خردمند از آن دوست ، دست
که با دشمنانت بُوَد هم نشست
*****
نصیحت از دشمن پذیرفتن ، خطاست و لیکن شنیدن رواست . تا به خلاف آن ، کار کنی ، که آن عین صواب است
حذر کن زانچه دشمن گوید آن کن
که بر زانو زنی دست تغابن
گرت راهی نماید راست چون تیر
ازو برگرد و راه دست چپ گیر
*****
دشمن چو از هر حیلتی فروماند ، سلسله ی دوستی بجنباند . پس آنگه به دوستی کارهائی کند که هیچ دشمن نتواند
*****
سرِ مار به دشمن بکو که از احدی الحسنیین خالی نباشد . اگر این غالب آمد ، مار کشتی و گر آن ، از دشمن رَستی.
به روز معرکه ایمن مشو زخصم ضعیف
که مغز شیر برآرد چو دل ز جان برداشت
*****
فریب دشمن مخور و غرور مداح مَخَر ، که این دام زَرق نهاده است و آن دام طمع گشاده . احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کَعبش دمی فربه نماید .
ألا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش بر نیاری
دوصد چندان عیوبت بر شمارد
*****
هرکه را دشمن ، پیش است ، اگر نکُشَد دشمنِ خویش است
سنگ بر دست و مار ، سر برسنگ
خیره رأیی بُوَد قیاس و درنگ