سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس خود را نشناسد، به غیر خود نادانتر باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :8
کل بازدید :116446
تعداد کل یاداشته ها : 47
103/2/18
3:29 ص
حدیث موضوعی
مشخصات مدیروبلاگ
 
علیرضا مطلّب[9]
سلام دنیا ، دنیای عجیبیه یکی خوش یکی ناراحت یکی بالا یکی پائین منم گاهی بالا گاهی پائین شما چی؟ به قول حافظ که میگه: چرخ گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حال دوران ، غم مخور

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

                                                                                                                           

نظر علامه طباطبائی پیرامون اجباری بودن دین اسلام !!!!!!

  [نفى اکراه و اجبار در دین‏]
در جمله:" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ"، دین اجبارى نفى شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات"، و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه‏
و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است، که عبارت است از حرکاتى مادى و بدنى (مکانیکى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلا جهل، علم را نتیجه دهد، و یا مقدمات غیر علمى، تصدیقى علمى را بزاید.
و در اینکه فرمود:" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ"، دو احتمال هست، یکى اینکه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تکوین خبر دهد، و بفرماید خداوند در دین اکراه قرار نداده و نتیجه‏اش حکم شرعى مى‏شود که: اکراه در دین نفى شده و اکراه بر دین و اعتقاد جایز نیست و اگر جمله‏اى باشد انشایى و بخواهد بفرماید که نباید مردم را بر اعتقاد و ایمان مجبور کنید، در این صورت نیز نهى مذکور متکى بر یک حقیقت تکوینى است، و آن حقیقت همان بود که قبلا بیان کردیم، و گفتیم اکراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى.
 [علت اینکه در دین اکراه نیست‏]
خداى تعالى دنبال جمله" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ"، جمله" قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ"، را آورده، تا جمله اول را تعلیل کند، و بفرماید که چرا در دین اکراه نیست، و حاصل تعلیل این است که اکراه و اجبار- که معمولا از قوى نسبت به ضعیف سر مى‏زند- وقتى مورد حاجت قرار مى‏گیرد که قوى و ما فوق (البته به شرط اینکه حکیم و عاقل باشد، و بخواهد ضعیف را تربیت کند) مقصد مهمى در نظر داشته باشد، که نتواند فلسفه آن را به زیر دست خود بفهماند، (حال یا فهم زیر دست قاصر از درک آن است و یا اینکه علت دیگرى در کار است) ناگزیر متوسل به اکراه مى‏شود، و یا به زیردست دستور مى‏دهد که کورکورانه از او تقلید کند و ...
و اما امور مهمى که خوبى و بدى و خیر و شر آنها واضح است، و حتى آثار سوء و آثار خیرى هم که به دنبال دارند، معلوم است، در چنین جایى نیازى به اکراه نخواهد بود، بلکه خود انسان یکى از دو طرف خیر و شر را انتخاب کرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى‏پذیرد و دین از این قبیل امور است، چون حقایق آن روشن، و راه آن با بیانات الهیه واضح است، و سنت نبویه هم آن بیانات را روشن‏تر کرده پس معنى" رشد" و" غى" روشن شده، و معلوم مى‏گردد که رشد در پیروى دین و غى در ترک دین و روگردانى از آن است، بنا بر این دیگر علت ندارد که کسى را بر دین اکراه کنند.
 [دلالت آیه شریفه بر اینکه اسلام دین شمشیر و خون و اکراه و اجبار نیست‏]
و این آیه شریفه یکى از آیاتى است که دلالت مى‏کند بر اینکه مبنا و اساس دین اسلام شمشیر و خون نیست، و اکراه و زور را تجویز نکرده، پس سست بودن سخن عده‏اى از آنها که خود را دانشمند دانسته، یا متدین به ادیان دیگر هستند، و یا به هیچ دیانتى متدین نیستند، و گفته‏اند که: اسلام دین شمشیر است، و به مساله جهاد که یکى از ارکان این دین است،                       
 استدلال نموده‏اند، معلوم مى‏شود.
جواب از گفتار آنها در ضمن بحثى که قبلا پیرامون مساله" قتال" داشتیم گذشت، در آنجا گفتیم که آن قتال و جهادى که اسلام مسلمانان را به سوى آن خوانده، قتال و جهاد به ملاک زورمدارى نیست، نخواسته است با زور و اکراه دین را گسترش داده، و آن را در قلب تعداد بیشترى از مردم رسوخ دهد، بلکه به ملاک حق مدارى است و اسلام به این جهت جهاد را رکن شمرده تا حق را زنده کرده و از نفیس‏ترین سرمایه‏هاى فطرت یعنى توحید دفاع کند، و اما بعد از آنکه توحید در بین مردم گسترش یافت، و همه به آن گردن نهادند، هر چند آن دین، دین اسلام نباشد، بلکه دین یهود یا نصارا باشد، دیگر اسلام اجازه نمى‏دهد مسلمانى با یک موحد دیگرى نزاع و جدال کند، پس اشکالى که آقایان کردند ناشى از بى اطلاعى و بى توجهى بوده است.
 [آیه" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ ..." با آیات وجوب جهاد و قتال نسخ نشده است‏]
از آنچه که گذشت این معنا روشن شد که آیه مورد بحث یعنى" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ" به وسیله آیه‏اى که جهاد و قتال را واجب مى‏کند نسخ نشده است، و قائلین به نسخ اشتباه کرده‏اند.
یکى از شواهد بر اینکه این آیه نسخ نشده، تعلیلى است که در خود آیه است، و مى‏فرماید:" قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ"،" رشد" و" غى" از هم جدا شده‏اند و معقول نیست آیه‏اى که مى‏خواهد این آیه را نسخ کند فقط حکمش (حرمت) را نسخ کرده، ولى علت حکم باقى بماند و اینکه مى‏بینیم علت حکم باقى مانده براى اینکه مساله روشن شدن" رشد" از" غى" در اسلام چیزى نیست که برداشته شود، پس آیه:" فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ" «1» یا آیه" وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ" «2» چون نمى‏تواند در ظهور حقانیت دین اثرى داشته باشد، پس آن وقت نخواهد توانست حکمى را که معلول این ظهور است بردارد، و اصلا چه ارتباطى میان آیات جهاد با آن مساله هست؟.
و به عبارتى دیگر در آیه شریفه، جمله" لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ" اینطور تعلیل مى‏شود، که چون حق روشن است، بنا بر این قبولاندن حق روشن، اکراه نمى‏خواهد، و این معنا چیزى است که حالش قبل از نزول حکم قتال و بعد از نزول آن فرق پیدا نمى‏کند پس روشنایى حق، امرى است که در هر حال ثابت است و نسخ نمى‏پذیرد.(3)
__________________________________________________
 (1) سوره توبه آیه 5" با مشرکین هر کجا آنها را یافتید قتال کنید".
 (2) سوره بقره آیه 224" و در راه خدا قتال کرده و به جنگ بپردازید".

(3) ترجمه تفسیر  المیزان جلد دوم صفحه 523


87/2/4::: 11:51 ص
نظر()